دکتر علی شریعتی مزینانی سبزواری
وصیتنامه دکتر علی شریعتی سلام بر تمام دوستان.29خرداد سالروز عروج ملکوتی دکتر شریعتی است. ?? سال گذشت و ما امروزه فقط به نوشته های پر معنایش دسترسی داریم و بس. با چند تن از دوستان در مورد اینکه کدام یک از مطالبش را برای سالگردش بگذارم مشورت کردم. زندگینامه دکتر ، نظر شخصیتهای دیگر در مورد دکتر ، حسینیه ارشاد و ........ تنها مطلبی که دیدم شاید حق را ادا کند وصیتنامه دکتر است. تا آنجا که توانستم خلاصه کردم به طوریکه در اصل متن خللی وارد نشود اما باز هم کمی طولانی است اما درخواستم این است که تا آخر متن را بخوانید. شاید ! دکتر شریعتی را بهتر از پیش بشناسید. ------------------------------------- امروز دوشنبه سیزدهم بهمن ماه پس از یک هفته رنج بیهوده و دیدار چهره های بیهوده تر و شخصیت های مدرج ، گذرنامه را گرفتم و برای چهارشنبه جا رزرو کردم......... عازم سفرم و به حکم شرع ،در این سفر باید وصیت کنم. وصیت یک معلم که از هیجده سالگی تا امروز ، جز تعلیم کاری نکرده و جز رنج چیزی نیندوخته است ، چه خواهد بود؟ جز اینکه همه قرض هایم را از اشخاص و از بانکها با نهایت سخاوت و بی دریغی « تماما » واگذار می کنم به همسرم که از حقوقم ( اگر پس از فوت قطع نکردند ) و حقوق اش و فروش کتابهایم و نوشته هایم و آنچه دارم و ندارم ، بپردازد....... من می دانستم که به جای کار در فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ اگر آرایش می خواندم یا بانکداری و یا گاوداری ، امروز وصیتنامه ام به جای یک انشای ادبی ، شده بود صورتی مبسوط از سهام و املاک و منازل و و مغازه ها و شرکت ها و دم و دستگاهها که تکلیفش را باید معلوم می کردم و مثل حال « به جای اقلام » الفاظ ردیف نمی کردم...... فرزندم ! تو می توانی « هر گونه بودن » را که بخواهی باشی ، انتخاب کنی. اما آزادی انتخاب تو در چهارچوب حدود انسان بودن محصور است. با هر انتخاب باید انسان بودن نیز همراه باشد وگر نه دیگر از آزادی و انتخاب سخن گفتن بی معنی است ، که این کلمات ویژه خداست و انسان و دیگر هیچ کس...... تو هر چه می خواهی باش ، اما آدم باش . اگر پیاده هم شده است سفر کن . در ماندن می پوسی . هجرت کلمه بزرگی در تاریخ « شدن » انسان ها و تمدن هاست . اروپا را ببین . اما وقتی ایران را دیده باشی ، وگر نه کور رفته ای ، کر باز گشته ای.... اما تو ، سوسن ساده مهربان احساساتی زیباشناس منظم و دقیق ، و تو ، سارای رند عمیق عصیانگر مستقل ! برای شما هیچ توصیه ای ندارم . در برابر این تند بادی که بر آینده پیش ساخته شما می وزد ، کلمات که تنها امکاناتی است که اکنون در اختار دارم ، چه کاری می توانند کرد؟.......... و اما تو همسرم ، چه سفارشی می توان به تو داشت ؟ تو که با از دست دادن من هیچ کس را در زندگی کردن از دست نداده ای . نبودن من خلایی در میان داشتن های تو پدید نمی آورد ، و با این حال که چنان تصویری از روح من در ذهن خود رسم کرده ای ، وفای محکم و دوستی استوار و خدشه ناپذیرت به این چنین منی ، نشانه روح پر از صداقت و پاکی و انسانیت توست.......... آرزوی دیگرم این بود که یک سهم آب و زمین از کاهه بخرم به نام مادرم وقف کنم و درآمدش صرف هزینه تحصیل شاگردان ممتاز مدرسه این ده شود که در سبزوار تحصیلات شان را تا سیکل یا دیپلم ادامه دهند..... و خدا را سپاس می گزارم که عمر را به خواندن و نوشتن و گفتن گذراندم که بهترین « شغل » را در زندگی ، مبارزه برای آزادی مردم و نجات ملتم می دانستم و اگر این دست نداد بهترین شغل یک آدم خوب ، معلمی است و نویسندگی و من از هیجده سالگی کارم این هر دو........... و آخرین وصیتم به نسل جوانی که وابسته آنم ، و از آن میان به خصوص روشنفکران و از این میان بالاخص شاگردانم که هیچ وقت جوانان روشنفکر همچون امروز نمی توانسته اند به سادگی ، مقامات حساس و موفقیت های سنگین به دست آورند ، اما آنچه که در این معامله از دست می دهند ، بسیار گرانبها تر از آن چیزی است که بدست می آورند. و دیگر این سخن لاادری فرنگی که در ماندن من سخت سهیم بوده است که « شرافت مرد همچون بکارت یک زن است . اگر یک بار لکه دار شد دیگر هیچ چیز جبرانش را نمی تواند . » « علی شریعتی » ای که هوای من شده ای دم زدن در تو حیات من است ای که در گذرگاه عمر. تو را یافته ام تو مرا می سازی و من تو را می سازم تو مرا می سرایی و من تو را می سرایم تو مرا می تراشی و من تو را می تراشم تو مرا می نگاری و من تو را می نگارم من تو را بر صورت خویش می سازم و از روح خویش در تو می دمم که همانند منی که خلیفه منی.که امانت دار منی اما افسوس.افسوس که تو در زمین نیستی تو بر روی زمین نیستی زمین از آن ما نیست بر روی این خاک. هر دو غریبیم هر دو بی کسیم هر دو اسیریم # + با لاله که گفت... از دیده به جای اشک خون می آید دل خون شده" از دیده برون می آید دل خون شد از اینغصه که از قصه من می دید که آهنگ جنون می آید می رفت و دو چشم انتظارم بر راه کان عمر رفته" باز چون می آید با لاله که گفت حال ما را که چنین دل سوخته و غرقه به خون می آید کوتاه کن این قصه ی جانسوز ای شمع کز صحبت تو" بوی جنون می آید عاشقانه ی دکتر علی شریعتی # + آتش و دریا من با عشق آشنا شدم و چه کسی این چنین آشنا شده است؟... هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم و هنگامی تشنه ی آتش شدم که در برابرم دریا بود و دریا و دریا... عاشقانه ی دکتر علی شریعتی # + کبوتران من اما نه او باید برگردد کبوتران معصوم چشم به راه بازگشت اویند اگر بر نگرددآنها بی آب و دانه می مانند سراسیمه می شوند غمگین می شوند... ای کبوتران من که بر سر برج عاشقی آشیان دارید فردا همراه با نخستین پیک خورشید بامدادی به سوی شما پرواز می کنم عاشقانه ی